۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

مسير کاميابي»

ترس، يک واکنش احساسي نسبت به يک تهديد يا يک خطر است. رمز اين نکته که وقتي کودک بوديم، از تاريکي و يا برخي جانوران کوچک مي‌هراسيديم، همين احساس خطر بود که هرچند به ناحق، اما بالاخره گريبانگيرمان مي‌شد. لذا اگر خوب بيانديشيم، در مي‌يابيم که گاهي اين، احساسهاي غير واقعي هستند که ترس و هراس را در وجود انسان ايجاد مي‌کنند. بر اين اساس، چه بسا دانستن و تحليل صحيح موضوعات، کليد غلبه بر ترس و حذر آدمي باشد.


مرگ نيز يکي از اين حقايق است که شايد اغلب ما حتي از بردن نام آن و انديشه کردن پيرامونش نيز حذر مي‌کنيم. اما حقيقت آن به گونه‌اي متفاوت است ...

به امام جواد (عليه السلام) عرض شد: چرا مسلمانان از مرگ کراهت دارند؟ حضرت فرمود: "زيرا آن را نمى‏شناسند و خوش ندارند. اگر آن را مى‏شناختند و اگر به راستى از دوستان خدا بودند، آن را دوست مى‏ داشتند و مى‏دانستند که آخرت، براى آنها از دنيا بهتر است."

سپس حضرت فرمود: "چرا کودک و ديوانه از خوردن دارويى که بدنش را پاکيزه و دردش را بر طرف مى‏کند، امتناع مى‏ورزد؟"

آن فرد جواب داد: به سبب ناآگاهي آنها نسبت به سودمندى دارو.

سپس امام جواد (عليه السلام) فرمود: "سوگند به آن که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به حق به پيامبرى برانگيخت، کسى که براى مرگ چنان که شايسته آن‏ است آماده شود، مرگ براى او از اين دارو نسبت به اين بيمار سودمندتر است. آگاه باشيد اگر آنها بدانند مرگ به چه نعمتهايى منجر مى‏شود، آن را خواستار مى‏شوند و بيش از آن چه خردمند دور انديش، طالب دارو براى دفع آفات و تأمين سلامت است، خواستار آن مى‏شدند."

آري، اگر اينگونه بنگريم، مرگ براي مؤمن آرامشي پس از طوفان است و لنگرگاهي است که کشتي طوفان زده دنيا در ساحل آن آرام مي‌گيرد و طعم شيرين وصال محبوب را در جام آن مي‌چشد. براستي اگر تراز اعمال انسان مثبت باشد و او به کشتي پوسيده دنيا دل نبندد، آيا هرگز از اين ساحل آرامش مي‌هراسد؟

)برگرفته از کتاب "المحجة البيضاء"(1) تأليف: ملا محسن فيض کاشانى ‏ (با تلخيص و اضافات

هیچ نظری موجود نیست: